بازانديشي نهضت پانزده خرداد در پرتو تاريخ تحولات سياسي ـ اجتماعي دوران معاصر ايران (1)


 






 

 

اشاره
 

آيا بازانديشي تاريخ، کشف حقايق نهفته در متن رخدادهاست يا خلق اين حقايق؟ هر دو وجه اين گزاره سؤالي، ما را متوجه اهميت بازخواني و بازانديشي پيوسته رخدادهاي تاريخي مي کند؛ چه مراد ما از اين بازخواني خلق گفتمان جديد باشد و چه کشف حقايق نهفته در رخدادها.
پانزده خرداد در تاريخ تحولات دوران معاصر ايران يک نقطه عزيمت است و بازخواني آن لاجرم منشأ کشف يا خلق گفتمان هاي جديد در حوزه انديشه هاي اجتماعي مي باشد. شيوه بازخواني اين رخداد بزرگ براي فهم حقايق نهفته در آن اهميت ويژه اي دارد. تاکنون از زواياي متعددي جريان هاي سياسي و اجتماعي چپ و راست و حتي مورخان و تحليل گران تاريخ، اين رخداد را بازخواني نموده اند. در اين بازخواني، عده اي آن را يک حرکت قشري، بعضي ها آن را يک حرکت کم عمق اجتماعي، جريان هايي آن را يک «شورش کور»! و جريان هاي ديگري پانزده خرداد را نقطه عطف تاريخ معاصر ايران دانسته اند.
هيچ کدام از اين بازخواني ها بيانگر پيوند ناگسستني اين رخداد با نوزايي ايران در نيم قرن گذشته نيست. اين نشان مي دهد که هنوز پانزده خرداد با تمام حقايق پنهان و آشکارش به درستي درک نشده است و هنوز ناگفته هاي زيادي پيرامون اين رخداد وجود دارد که مي تواند کشف و يا خلق شود. در گفت و گوي حاضر تلاش کرديم که به پانزده خرداد از اين زاويه نگاهي داشته باشيم. گفت و گوي حاضر، با دو تن از صاحب نظران تاريخ تحولات معاصر ايران، در تاريخ سوم خرداد 1389 انجام پذيرفت. دکتر سيد حميد روحاني اولين مورخ انقلاب اسلامي است که تولد سياسي خود را مرهون 15 خرداد و انديشه هاي امام مي داند و پس از خروج از ايران بعد از وقايع 15 خرداد، از اولين افرادي است که در کنار امام خميني به ثبت و ضبط رخدادهاي نهضت امام خميني مي پردازد و از طرف امام ملقب به مورخ انقلاب اسلامي مي شود. او در امواج متلاطم رخدادهاي سه دهه اخير انقلاب اسلامي همچنان به آرمان هاي امام وفادار مي باشد و مروج اين آرمان هاست و به دليل همين وفاداري، زخم تهمت هاي جريان هاي چپ، راست، منافق و تجديد نظر طلب را بر تن دارد.
دکتر موسي فقيه حقاني، محقق و مورخ تاريخ تحولات دوران معاصر و عميق در شناخت جريان هاي مؤثر در اين تحولات و گرايش هاي انحرافي و سرسپرده آن مي باشد. اگر مي خواهيد درک درستي از نقش جريان هاي فراماسونري و همچنين فرقه هاي ساخته دست استعمار مثل بابيه، بهاييه، ازليه و وهابيه در ايران و سرزمين هاي اسلامي داشته باشيد بايد به سراغ دکتر حقاني در مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر برويد؛ بي ترديد از آنجا دست خالي برنخواهيد گشت.
گفت و گوي حاضر پيرامون سؤالات ذيل انجام گرفته و در جهت احصاء پاسخ هايي درخور، تلاش شده است:
1.چرا پانزده خرداد به عنوان نقطه عطفي در تاريخ مبارزات ايران محسوب مي شود؟
2.آيا شعار نه شرقي، نه غربي در پانزده خرداد ظهور و بروز داشت؟
3.آيا حضرت امام در مبارزه خود صرفاً قصد نصيحت و اصلاح حکومت را داشتند يا اينکه ايشان خواستار براندازي رژيم بودند؟
4.واکنش گروه هاي سياسي به قيام پانزده خرداد چه بود؟
5.آيا در دوراني که حضرت امام، نهضت خود را آغاز کردند فضاي حوزه علميه قم سياسي بود؟ و...
اميد است که اين گفت و گو در بازشناسي بخشي از حقايق ناگفته پيرامون نهضت پانزده خرداد مؤثر واقع شود.

مخالفت جريان هاي سياسي با رژيم پهلوي در چارچوب نظام سلطنتي
پيش از نهضت امام و 15 خرداد مبارزاتي که در ايران دنبال مي شد مبارزات پارلمانتاريستي بود؛ يعني مبارزه در چارچوب قانون اساسي و وفاداري به نظام مشروطه سلطنتي معنا داشت و کسي جسارت ترديد در نظام شاهنشاهي را نداشت. حتي بعضي از گروه ها که در آن روز، تندرو و افراطي هم دانسته مي شدند، مانند نهضت آزادي، در اساسنامه خود اين مطلب را آورده بودند که ما قانون اساسي را دربست قبول داريم و اصل 30، 31 و 32 متمم قانون اساسي که مي گويد بايد سلطنت نسلاً بعد نسل در خاندان پهلوي ادامه پيدا کند را تأييد مي کنيم. اين يک مسئله اساسي بود که کاملاً براي همه گروه ها و سازمان هاي سياسي جا افتاده بود و آنها به آن اعتقاد داشتند و در چارچوب آن حرکت مي کردند. بنابراين تا قبل از نهضت پانزده خرداد هيچ جرياني جرئت و جسارت تشکيک و ترديد در ارکان نظام سلطنتي را نداشت و نهضت امام از اين جنبه يک نقطه عزيمت بنيادي در تاريخ تحولات ايران به شمار مي رود؛ به عبارتي روي کار آمدن يک نظام مردمي که در آن مردم نقش حياتي در تعيين سرنوشت خود داشته باشند مديون نهضت امام و جنبش 15 خرداد است.
 

مبارزه در پناه حمايت يک قدرت خارجي
 

نکته دومي که تا قبل از 15 خرداد در مبارزات گروه هاي سياسي مطرح بود و به عنوان يک تز ترديد ناپذير پذيرفته شده بود اين بود که مبارزاتي که در ايران انجام مي گيرد و مبارزاني که در ايران فعاليت مي کنند بايد از حمايت يک قدرت خارجي برخوردار باشند و به يک قدرت خارجي وابسته باشند. نيروهاي مبارز چپ و ملي گرا و غيره باور نمي کردند که بدون حمايت يک قدرت جهاني بتوان در ايران مبارزه کرد و اين مبارزه را پيش برد. اين فکر نه تنها در ميان مبارزان آن روز ايران بلکه در ميان مبارزان کشورهاي ديگر هم مطرح بود. بعد از جريان 15 خرداد مي ديديم که در کشورهاي عربي هم همين فکر وجود دارد. گاهي که به دفاتر سازمان هاي آزادي بخش مي رفتيم اولين سؤالي که از ما مي پرسيدند اين بود که شما در مبارزاتتان از پشتيباني کدام يک از ابرقدرت ها برخورداريد؟ وقتي پاسخ مي داديم ما در مبارزاتمان از پشتيباني هيچ قدرتي جز ملتمان برخوردار نيستيم تعجب مي کردند و پوزخندي مي زدند و باور نمي کردند. حتي يادم است در لبنان با رهبر يکي از گروه هاي مائوئيست ملاقات داشتم. او از ما سؤال کرد که شما در مبارزاتتان از پشتيباني کدام يک از قدرت ها برخورداريد؟ گفتم از پشتيباني هيچ قدرتي برخوردار نيستيم جز قدرت ملتمان! گفت از سياست هيچ چيزي نفهميده ايد! يعني تا اين حد اين مسئله پذيرفته شده بود. در نجف بزرگ ترين انتقاد گروه هاي سياسي مثل اخوان المسلمين و حزب الدعوه به امام اين بود که ايشان لبه تيز حمله را متوجه امريکا و انگليس کرده اند و در نتيجه در ايران اين کمونيست ها هستند که بهره مي برند و مي توانند موفق بشوند و براي آنها زمينه فراهم مي شود؛ اينها چيزي بود که وجود داشت. امام با نهضت 15 خرداد اين توهم را ابطال کرد و اين يک نقطه عطف در تاريخ مبارزات ملت ايران و ساير ملت هاي دربند بود.

اهميت خطر ليبراليسم نسبت به کمونيسم
 

مسئله سوم که در ميان محافل مذهبي هم جا باز کرده بود و به آن اهتمام مي ورزيدند و انرژي زيادي هم صرف آن مي کردند اين بود که خطر اصلي براي کشورهاي اسلامي، جهان اسلام و خود اسلام خطر کمونيست ها است؛ کمونيست ها هستند که خطر جدي براي اسلام به حساب مي آيند و حتي دولت هاي غربي را به نحو غير مستقيم حاميان اسلام مي دانستند. همين تصور غلط باعث شده بود که براي مبارزه با کمونيسم به دامن ليبراليسم سقوط کنند. خدا رحمت کند حاج آقا جمال موسوي، يکي از روحاني هاي عارف مسلکي که با مقام معظم رهبري هم در ارتباط بودند، به من گفت داشتم به ايران سفر مي کردم؛ امام فرمود به دوستان ما در ايران سلام برسانيد و بگوييد ما در نجف با کساني مواجه هستيم که امريکا و انگليس را حاميان اسلام مي دانند. اين مسئله اي بود که از قبل جريان 15 خرداد در جامعه جا باز کرده و پذيرفته شده بود و به صورت يک سنت مبارزه در ميان جريان هاي مبارز نقش ايفا مي کرد ولي امام وقتي نهضت را آغاز کردند به هر سه مسئله کاملاً پشت پا زدند؛ اولاً مبارزه ايشان عليه نظام سلطنتي و رژيم پادشاهي بود بر عکس کساني که در چارچوب دولت و قانون اساسي مبارزه مي کردند.
ثانياً نکته اي که امام روي آن خيلي تکيه داشتند مسئله «نه شرقي، نه غربي» بود. امام آمدند و مبارزاتشان را بر پايه اتکا به ملت و اسلام آغاز کردند بدون اينکه از قدرت هاي ديگر کمک بگيرند و يا سياست هاي آنها را لحاظ کنند.
دکتر نامدار: آيا شعار «نه شرقي، نه غربي» در 15 خرداد هم بروز و ظهوري داشت؟
دکتر روحاني: شعار «نه شرقي، نه غربي» در آن دوره مطرح نبود اما دوري گزيني از امريکا، انگليس و شوروي از نظر امام يک مسئله بود و اين سه جريان به عنوان سه نماد استعماري مورد حمله امام قرار داشتند. يادم است در سخنراني اي که در تظاهرات 13 و 14 خرداد در تهران صورت گرفت، جمعيت زيادي از جنوب شهر تهران به شمال آن آمدند و جلوي کاخ شاه شعارهايي مانند «مرگ بر ديکتاتور»، «ديکتاتور برو گم شو!» و...را سر مي دادند؛ يکي از مبارزان (متأسفانه نمي دانيم چه کسي بود) جلوي سفارت انگلستان ظاهراً روي چهارپايه ايستاد و گفت حرف آيت الله خميني اين است که سرنوشت ايران نبايد در واشنگتن تعيين بشود، نبايد در لندن يا در مسکو تعيين بشود؛ سرنوشت ملت ايران در ايران تعيين مي شود.
دکتر نامدار: به عبارتي تجلي شعار «نه شرقي، نه غربي» در تظاهرات مردم نبود اما در رويکرد مبارزاتي امام نمود مشخص و محسوسي داشت.
دکتر روحاني: همين طور است! امام کاملاً روي اين موضوع حساس بودند و به گونه اي نظر مي دادند که ما مي فهميديم بايد حسابمان را از اينها جدا کنيم؛ اين مسئله دومي بود که امام بر روي آن تکيه داشتند و نکته سوم اين بود که امام از روزي که نهضت را آغاز کردند ليبراليسم را خطر اصلي براي اسلام مي دانستند و مبارزه با غرب و انديشه هاي غرب را کاملاً هدف گرفتند. بعدها هم تاريخ نشان داد که محاسبه هايشان درست بود. کمونيست ها نمي توانستند براي جهان اسلام خطرناک باشند؛ عملاً اين را ديديم. در کشورهاي اسلامي هر گاه شوروي پايگاه و جايگاهي به دست آورد، نتوانست از نظر انديشه اي پيشرفتي در آنجا داشته باشد و بعد از مدتي با شکست کاملي مواجه شد. انديشه هاي مارکسيستي نتوانستند در کشورهاي اسلامي به طور کامل نفوذ کنند.

استبداد و استعمار؛ خطر اصلي براي استقلال ايران
 

اگر نگاهي به نهضت هاي سده گذشته داشته باشيم مي بينيم مبارزاتي که در ايران انجام گرفت يا ضد استبدادي بود يا ضد استعماري؛ نهضت تنباکو يک نهضت ضد استعماري بود و نهضت مشروطه يک نهضت ضد استبدادي. تا آنجا مسئله براي مردم مبارز مهم بود که به استعمار پناه مي بردند و به سفارت انگلستان متوسل مي شدند که به اصطلاح استبداد را از پاي در بياورند. مبارزه ملي شدن صنعت نفت يک مبارزه ضد استعماري بود. به مصدق گفتند کلک اين شاه را بکنيد، گفت من در مجلس به قرآن قسم ياد کردم که به شاه خيانت نکنم؛ اينها چيزهايي بود که وجود داشت اما مي بينيد که وقتي نهضت امام آغاز شد امام لبه تيز حمله را، هم متوجه استبداد حاکم کرد و هم استعمار را مورد تهاجم قرار داد. چون امام به درستي دريافته بود که اين دو مکمل همديگر هستند؛ هر کدام ضربه بخورد آن يکي مي آيد و آن را ترميم مي کند. در تمام تاريخ دوران معاصر ايران تا پيروزي انقلاب اسلامي استبداد و استعمار نقطه اتکاي هم بودند و از هم پشتيباني بي قيد و شرط مي کردند. مفاهيمي چون حقوق بشر، دموکراسي، قانون، آزادي و امثال اينها پشيزي براي آمريکا و انگليس در حکومت شاه ارزش نداشت.
دکتر نامدار: آقاي دکتر حقاني! جنابعالي با نظر دکتر روحاني در خصوص نقطه عطف بودن 15 خرداد موافق هستيد يا نظر ديگري داريد؟ مخصوصاً از اين جهت که در بخشي از تاريخ نگاري هاي مکتوب و شفاهي دوران اخير بعضي از جريان ها و گروه ها مطرح مي کنند که اينکه امام عليه نظام سلطنتي قيام کرده بود حرف بيهوده اي است. امام اصلاً براي ساقط کردن نظام سلطنتي نيامده بود. امام آمده بود تا مثل همه جريان هاي مبارز و به شيوه مبارزه سنتي علما، شاه را نصيحت کند. بنابراين مبارزه امام صرفاً يک اعتراض سنتي بود. امام حرف جديدي مطرح نکرد؛ آنها حرف هايي بود که قبلاً در صحبت هاي جريان هايي مثل نهضت آزادي و جبهه ملي وجود داشت. امام حرف جديد، فضا و موارد جديدي مطرح نکرد و...اين بحث هايي است که اخيراً در پاره اي از تاريخ نگاري هاي شفاهي و مکتوب گفته مي شود.
دکتر حقاني: بسم الله الرحمن الرحيم. با سلام بر شهداي 15 خرداد، شهداي انقلاب اسلامي و امام شهدا. نقطه عطف بودن 15 خرداد به نظر من هم در بيانات حضرت امام منعکس است و هم در زندگي و هم در رحلت ايشان؛ يعني همه اينها به نوعي با هم پيوند خورده است. همان طور که حاج آقا روحاني اشاره کردند، رويکرد مبارزات سياسي در کشورمان تا نهضت امام و 15 خرداد اغلب براي به دست آوردن امتيازات سياسي و در چارچوب همان نظام سلطنتي صورت مي گيرد. اگر کسي نظر ديگري هم داشته باشد حداقل فضا اين اجازه را نمي دهد. مثلاً شما مي بينيد که توقع حضرت امام در نهضت ملي شدن صنعت نفت از آيت الله کاشاني اين بود که به سمت اين برود که کلک دربار و شاه را بکند. اين يکي از نکاتي بود که شديداً مورد توجه امام بود و شايد مهم ترين ايراد نهضت آقاي کاشاني باشد. بعداً در نهضت امام مي بينيم اين دو ايراد وجود ندارد. آنها اهداف نهضت را محدود کرده بودند به ملي شدن صنعت نفت و اهداف ديگري که اسلامي و مد نظر امام بود، خيلي در آنجا مطرح نبود. دوم اينکه نهضت آيت الله کاشاني از نظام سلطنتي عبور نکرد در حالي که واقعاً شرايطش در اواخر دهه بيست و در اوايل دهه سي وجود داشت مخصوصاً وقتي که شاه از ايران فرار کرد و در ضعيف ترين موقعيت خودش بود. به نظر من امام نظرش اين بود که مي بايست همان جا کلک شاه کنده مي شد. در هر صورت از اين لحاظ که 15 خرداد به سمت تغيير رويکرد مبارزاتي ملت ايران رفت و آن را عميق تر کرد و شعار ضد استکباري و ضد استبدادي در اين حرکت توأم شد نقطه عطفي بود که ما را وارد يک مرحله جديد کرد. بعد از 15 خرداد، رهبر نهضت و مردمي که پيرو رهبر بودند، ديگر نظام پهلوي و رژيم سلطنتي را نمي پذيرفتند، حياتش را مشروع نمي دانستند و ادامه حيات اين رژيم را به هيچ وجه صلاح نمي دانستند. مي دانيد خيلي از گروه ها تا سال 57 همچنان دنبال همان نظام مشروطه سلطنتي بودند اما مردم ما در سال 42 از اين به اصطلاح مطالبه کهنه و قديمي عبور کردند و به سمت ايجاد يک نظام ديگر رفتند.

پانزده خرداد و بازيابي هويتي نيروهاي ديني
 

بحث ديگري که در نهضت 15 خرداد وجود دارد ماهيت ديني اين نهضت است؛ يعني درست است که اين نهضت دنبال اهداف سياسي است ولي ماهيت آن ديني است. مي توان گفت جريانات ديني، خودشان را در 15 خرداد پيدا کردند. هر چند در همه تحولات ايران در قبل از نهضت 15 خرداد هم نيروهاي ديني حضور فعال داشتند؛ در مشروطه اين نيروهاي ديني بودند که صحنه اصلي را در دست داشتند و بسيج مردم هم توسط علما صورت مي گرفت. در نهضت ملي شدن صنعت نفت هم همين طور بود اما ماهيت ديني جنبش اجتماعي ايران به صورت تام و تمام در 15 خرداد ديده مي شود؛ اينها نقاط عطف 15 خرداد است.

پانزده خرداد و عبور از رهبري تلفيقي
 

بحث بعدي، رهبري ديني خالص است. اگرچه در مشروطه و نهضت ملي شدن صنعت نفت، رهبري ديني داريم اما اين رهبري، رهبري خالص و يکپارچه اي نيست؛ تلفيقي است و خود اين تلفيقي بودن شايد ضربه اي جدي به هر دو نهضت وارد کرد. در نهضت مشروطه جريان هاي منحرف، خودشان را وادار کردند و بعد غلبه پيدا کردند و با حذف علما از صحنه، جريان ديني را از صحنه بيرون کردند. در نهضت ملي شدن صنعت نفت هم همين طور؛ از ظرفيت روحانيت استفاده شد اما بعداً از روحانيت به اصطلاح اعلام بي نيازي کردند. جريان هاي غير ديني ابتدا نسبت به روحانيت و امکاناتي که روحانيت مي توانستند در مسير مبارزه با استبداد و استعمار در اختيار جريانات سياسي بگذارد استفاده کامل کرد ولي پس از قبضه قدرت، اعلام بي نيازي شد و همين دو تجربه کافي بود که حضرت امام سراغ اين جريانات نرود؛ هر چند ايشان از همه جريانات استفاده مي کرد و معتقد بود که از هر کسي که به نهضت ملحق مي شود در حدي که حضورش مخل مباني انقلاب نباشد بايد استفاده بشود ولي اينکه آنها بخواهند در سطح رهبري وارد بشوند و در اين امور مداخله اي داشته باشند خوشبختانه در نهضت امام وجود ندارد.
منبع: نشريه 15 خرداد شماره 23